درست است که همچنان عذب هستم و نمیتوانم درک کاملی از احوال مامان بودن داشته باشم ولی یک چیزهایی راجع بهش حالیام میشود. البته نه بخودی خود بلکه تمام این چیزها را از بدو تولدم از مامانم یاد گرفته ام. مثلا میدانم برای مامان هیچ فرقی نمیکند چند ساله باشی، وقتی حالت خراب باشد کنارت میماند و همراهت غصه میخورد و درد میکشد، حتی شاید بیشتر از خودت.
مثلا همین امروز عصر کلی برنامه ریزی کرده بودیم برویم مطب دندان پزشکی، ولی خب بیخبر حالم بد شد و کل دل و رودهام از جوارحم زد بیرون. این مواقع از همیشه بیشتر عاشق خانواده ام میشوم. عشق خودشان را بارها ثابت کرده اند. تمامِ این عشق را مدیون مامان هستیم.
الان که دارم این چیزها را مینویسم حالم بهتر شده است.
با اینکه دلم مجلدهای "شرح شوق" را میخواهد ولی چون گران است و وسعم در حال حاضر نمیرسد، کتاب شرح دیوان حافظ خطیب رهبر را با تخفیف ۲۰ درصدی از ایران کتاب سفارش دادم. حالا باید منتظر بمانم تا برسد بدستم و تا آنموقع حتما بیتاب شدهام، کتاب خوبی است. کلا این چنین کتابها، احساس کافی بودن را درونم تقویت می کنند.
۰۰:۲۳ سوم دی ماه