هما

اینجا یواشکی می‌نویسم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
از صبح، بعد از نماز، دلتنگی و نگرانی عجیبی ته دلم احساس می‌کردم. دلم می‌خواست گریه کنم ولی نمی‌توانستم. تا اینکه بعد از اتفاق امروز ظهر قلبم غلیظ شد و دیگر این بار را نتوانستم تحمل کنم. گذاشتم فرهمند آیة الکرسی بخواند، قلبم رقیق بشود، گریه کردم، هر چند خیلی کم ولی به نسبت صبح حالم بهتر است. کاشکی این دنیا و متعلقاتش را می‌توانستم برای اهلش بگذارم و بروم پیش خدا. ای کاش. از این دنیا دلم گرفته خیلی هوس سفر دارم. ۱۷ آذر ساعت ۱۲:۲۷ ظهر به وقت نماز